داستان های کوتاه از حکایت های شیرین و تلخ پاکبانی، زحمت کشانی که به توجه بیشتری از سوی ما نیاز دارند و مردان بزرگی که فرهنگ تکریم پاکبانان را روایت می کنند

 
روحانیون پاکبان  آرزو بچه پاکبان را بر آورده کردند
شب یلدا برنامه فرمول یک ویدئویی پخش کرد از روحانیون پاکبان
سوژه از داستان منتشر شده شهرداری گناباد از بچه رفتگری که آرزو داشت یکبار هم شده شام پدرش را سر سفره ببیند شروع شد!
تا اینکه طلبه های جوانی پیدا شدند، که یک شب لباس رفتگران را بپوشند تا این بچه و خانواده 60 پاکبان دیگر، شب را با خانواده هاشان بگذرانند
کار نیکی که این روزها خوب دارد ترند می شود در شبکه های اجتماعی
دیدن ویدئو

دستان پاک پاکبانی که آرزو داشت شام پیش خانواده اش باشد!!

مرد رفتگر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند، او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند.
هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست. تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر، خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و همین بود که آرزوی او هنوز دست نیافتنی می نمود.
یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند و او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید.
وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند. دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید:
چقدر امشب گشنگی کشیدیم! بدشانسی بابا زود اومد خونه. با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه. آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره ...

دیدن ویدئو

پاکبان فوق لیسانسی که پاکبانی را بر معلمی ترجیح داد

آقای «محمد خانی» فوق‌لیسانس جغرافیا دارد اما لباس پاکبانی پوشیده است. پای حرف‌هایش که بنشینی، پر است از صمیمیت و سادگی در عین گلایه‌های مهربانانه. گفت‌و‌گو با پاکبان تحصیل‌کرده یزدی را بخوانید.
من چندین ماه بی‏کار بودم. با یارانه زندگی می‏کردم ولی قبل از اینکه بی‌کار شوم، در مدارس غیردولتی معلم بودم، دستفروشی کردم، در کارخانه کارگر بودم و در آنجا کار کردم. برای رزق حلال هر کاری را انجام دادم. در هر کارخانه‌ای که مشغول می‏شدم، بسته می‏‏شد و اخراجم می‏کردند. در یکی از کارخانه ‏هایی که کار کردم، دستم لای دستگاه رفت و آسیب دید

داستان تکان دهنده از دختر پاکبان

دختری که در شهر دهدشت استان کهکلبویه و بویراحمد ایران به همراه پدر پاکبانش به نظافت خیابان ها پرداخت در تیراس توجه گروه ها و کاربران شبکه اجتماعی قرار گرفته است. سن کم دختر بچه که پدرش با بیماری دیابت دست و پنجه نرم می کند، این موضوع را به یکی از خبرهای داغ فضای مجازی تبدیل کرده است.
«هستی همه زندگی من است. روزی دو بار باید انسولین تزریق کنم و او هر روز به مادرش یادآوری می‌کند. هستی با اینکه شش سال دارد اما هیچ خجالتی از شغل پاکبانی من ندارد و با عشق و علاقه به من امید می‌دهد.»

 


تهیه و تنظیم: محمد رضا فرزین
 

در حال تکمیل

مرتبط
داستانک های ابوذر غفاری
داستانک هایی با موضوع حضرت معصومه (بخش اول)/ ماجرای جالب چگونگی ساخته شدن پل آهنچی قم